دی 96!

در فراز نشیب زندگی...کجای این بازی ام...

دورم....دورررر...دورتر از قبل.

پ.ن:دومین m.a رو هم گرفتم...اما قرانی نشدم...رزق معنوی به اینها نیست...بزرگمون کن...نزدیکمون کن.

-من دو سال و نیم پس از ما...در استانه ی...

الحمدلله علی کل حال

بسم الله...

انسان اساسا موجودی تنهاست...مگر نظری فوق کریمانه به او شود...و روحی همراه در کنارش قرار گیرد

همین!

 

آهسته...

دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته

تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته

به عشقت دل نهادم،زین جهان آسوده گردیدم

گسستم رشته ی جان را ز تن،آهسته آهسته

ز بس بستم خیال تو،تو گشتم پای تا سر من

تو آمد،رفته رفته،رفت من،آهسته آهسته!

پیله...


در پیله ی ناتمام خودم خشک میشوم...نه پروانه میشوم...نه مثل کرم های بی پیله  از واغلطیدن و چرخیدن ذوق مرگ میشوم...هیچ وقت یادم ندادی چطور پیله را تا انتها ببافم...کرم بلندپرواز همین است ....نیمی در تاریکی نیمی در روشنایی...نه توان پرواز...نه خواهش خزش...همینجا...در همین پیله ی نصفه نیمه...دارم خشک میشوم...ببین!

مرد بزرگ...

تصورنکنید که من با زندگی به سبک وسیاق متظاهران بهروشنفکـــریناآشنا هستم. 
خیر من ازیک "راه طی شده"باشماحرف میزنم.
من هم سالهای سال دریکی از دانشکده های هنری درس خوانده ام، به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام، موسیقی کلاسیک گوش داده ام، و ساعتها ازوقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی دانستم گذارنده ام. من هم سال ها باجلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام، ریش پروفسوری وسبیل نیچه ای گذاشتم و کتاب "انسان تک ساحتی" هربرت مارکوز را _بی آنکه خوانده باشم اش_ طوری دست گرفته ام که دیگران جلد آن راببیند و پیش خودشان بگویند:"عجب، فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد!" اما بعدخوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده ام رودربایستی را نخست باخودم وسپس بادیگران کناربگذارم و عمیقا بپذیرم که "تظاهر به دانایی"هرگز جایگزین "دانایی"نمی شود، وحتی بالاتر، دانایی نیز با "تحصیل فلسفه"حاصل نمی آید؛ باید درجست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت. 

                                                      مرتضی آوینی
و حالا ازیک راه طی شده باشما حرف میزنم. دارای فوق لیسانس معماری ازدانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری که اکنون انجام میدهم نباید باتحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته ام ازخارج دانشگاه است. بنده بایقین کامل می گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می آید ولاغیر. قبل ازانقلاب بنده فیلم نمی ساخته ام اگرچه با سینما آشنایی داشتم.اشتغال اساسی حقیر قبل ازانقلاب درادبیات بوده است.اگرچه چیزی -اعم ازکتاب یامقاله - به چاپ نرسانده ام.باشروع انقلاب حقیر تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان های کوتاه،اشعار و... درچند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگرچیزی که "حدیث نفس"باشد ننویسم ودیگرازخودم سخنی به میان نیاورم.

 

بی خبر از نو شدن اندر بقا...

همچنان بیخبرم...و بی خبر از بی خبری...بهارت با نسیم و جوانه هایش هم نکرد زنده این مرده را...


اعوذبک من نفسی

بهار امسال و قلب چروکیده ام را یادم نمیرود...و استقاصه ها ی بی جواب را.

پ.ن:امسال سال بزرگی خواهد بود خداوندا ما را جز اصحاب حق قرار بده.

                                                         

                                                                     

این جمله کشت ما را...

لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ....

یک هبوط الکی....یک سقوط الکی!!

......

یک غریبه می خواهم
بیاید بنشیند فقط سکوت کند
و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...
تا کمی کم شود این همه بار ...
بعد بلند شود و برود
انگار نه انگار...

انا علینا للهدی...هدایت بر ماست!!!

کجاست..؟

...

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود...

اقرا’

اولین پیغام قرآن به بشریت خواندن بوده است....اقراءباسم ربک الذی خلق...فکر میکنم این پیغام برای تمامی انسانهای حقیقت جو در سراسر دنیا کافی باشد(بخوان)..خواندن و مطالعه ،به دنبال آگاهی و بینش بودن بزرگترین مسئولیت بشر است.اما نه هر خواندنی بینش و حکمت میاورد..اقرا باسم ربک جستجوی حقیقت باید با نام ربی باشد که خالق است این تنها راز دستیابی به شعور والای انسانی و معرفت و جهان بینی حقیقی است...دوست دارم تا صبح هزاران بار این آیه را بنویسیم...با هر بار نوشتن برایم جالب تر و هیجان انگیز تر میشود...که این آیه تنها خطاب به محمد نیست ..بلکه خطاب به هر انسان معرفت جو و حقیقت طلب در تمام طول دوران است..خطاب به من...خطاب به تو.

اقراءباسم ربک الذی خلق

اقراءباسم ربک الذی خلق

اقراء باسم ربک الذی خلق...

 پ.ن:گاه شباهت غریبی بین خود و شبه جزیره ی عربستان میبینم...که شبه جزیره بود! از سه طرف مشرف به آب بود اما باز از آب محروم بود...مانند تمدنش که از سه طرف به تمدنهای بزرگ ایران روم و یونان مشرف بود اما باز هم از تمدن محروم بود...مثل من که همه جا پر است از تو...اما من احساس میکنم خالی ترم از همیشه.

 

think globally not locally

امام خمینی :امروز ایران پناهگاه تک تک ستمدیدگان و محرومان جهان است

میرحسین موسوی:تا وقتی که خود فقیر داریم نباید به محرومان دنیا کمک کنیم

---انسانهای بزرگ اندیشه ی وسیع دارند،هرگز منطقه ی فکر نمیکنند افکارشان محدود به یک شهر یا کشور نیست تنها سعادت مردم خودشان را در نظر نمیگیرند،نگاهی عمیق و دغدغه های جهانی دارند.این است که در طول دوران و حتی بعد از مرگشان نیز منشاءاثر و حرکت خواهند بود.

امیدوارم زمام امور در چهار سال آتی در دست انسانی بزرگ با جهانی وسیع قرار گیرد.

پ.ن:جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست.(امام علی)

هذا من فضل ربی...

الحمدالله و المنه امروز ۳۱ اردیبهشت سال ۸۸ رتبه ی یک کارشناسی ارشد شدم.

بی تو به سر نمیشود...

ای خداوند...از تو برای خود و رهگذران قلیل این وبلاگ سالی پر از ایمان به خودت و عاطفه ی به بشریت و سایر مخلوقاتت خواستارم.

پ.ن:این هم برگ سبز نوروزی سرگشته.